عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
اقا دیگه کار از ابرو برداشتن گذشته... | 10 | 5529 | mohsen73 |
تصویری از یک پسر ایده آل!! | 14 | 6126 | mohsen73 |
شنيدين؟ کليپس پسرونه به بازار اومد !!! | 6 | 4434 | mohsen73 |
اعترافات یک پسر | 6 | 5674 | mohsen73 |
معرفی سایت یا وبلاگ خود | 4 | 1497 | meeeeeeee |
عاشقانه | 2 | 1914 | bacheporoo |
واقعا عشق چیست ؟؟؟ | 3 | 2195 | bacheporoo |
دخترابیشتر دروغ میگویند یا پسرا؟؟؟؟ | 18 | 7139 | mehdi711 |
zed dokhtar | 0 | 1269 | mohi |
طنز | 5 | 3390 | royas |
درس را ول نكنيم (طنز) | 1 | 1530 | y5x3 |
پ ن پ جديد و خنده دار | 3 | 2105 | y5x3 |
بگفت چشمان من خیلی فریباست / ز صورت هم نگو البته زیباست
ندیده عاشق زارش شدم من / اسیرش گشته بیمارش شدم من
ز بس هرشب به او چت می نمودم / به او من کم کم عادت می نمودم
در او دیدم تمام آرزوهام / که باشد همسر و امید فردام
برای دیدنش بی تاب بودم / زفکرش بی خور و بی خواب بودم
به خود گفتم که وقت آن رسیده / که بینم چهره ی آن نور دیده
به او گفتم که قصدم دیدن توست / زمان دیدن و بوییدن توست
ز رویارویی ام او طفره می رفت / هراسان بود او از دیدنم سخت
خلاصه راضی اش کردم به اجبار / گرفتم روز بعدش وقت دیدار
رسید از راه، وقت و روز موعود / زدم از خانه بیرون اندکی زود
چو دیدم چهره اش قلبم فرو ریخت / توگویی اژدهایی بر من آویخت
به جای هاله ی ناز و فریبا / بدیدم زشت رویی بود آنجا
ندیدم من اثر از قد رعنا / کمان ِابرو و چشم فریبا
مسن تر بود او از مادر من / بشد صد خاک عالم بر سر من
ز ترس و وحشتم از هوش رفتم / از آن ماتم کده مدهوش رفتم
به خود چون آمدم، دیدم که او نیست / دگر آن هاله ی بی چشم و رو نیست
به خود لعنت فرستادم که دیگر / نیابم با چت از بهر خود همسر
بگفتم سرگذشتم را به «جاوید» / به شعر آورد او هم آنچه بشنید
که تا گیرند از آن درس عبرت / سرانجامی ندارد قصّه ی چت