عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
اقا دیگه کار از ابرو برداشتن گذشته... | 10 | 5529 | mohsen73 |
تصویری از یک پسر ایده آل!! | 14 | 6127 | mohsen73 |
شنيدين؟ کليپس پسرونه به بازار اومد !!! | 6 | 4434 | mohsen73 |
اعترافات یک پسر | 6 | 5674 | mohsen73 |
معرفی سایت یا وبلاگ خود | 4 | 1497 | meeeeeeee |
عاشقانه | 2 | 1914 | bacheporoo |
واقعا عشق چیست ؟؟؟ | 3 | 2196 | bacheporoo |
دخترابیشتر دروغ میگویند یا پسرا؟؟؟؟ | 18 | 7140 | mehdi711 |
zed dokhtar | 0 | 1269 | mohi |
طنز | 5 | 3394 | royas |
درس را ول نكنيم (طنز) | 1 | 1530 | y5x3 |
پ ن پ جديد و خنده دار | 3 | 2105 | y5x3 |
داستان تخیلی
ماشین کنار جاده ایستاد. زوج جوان از ماشین پیاده شدند و نگاهی به جنگل انداختند. درختهای جنگل به شکل مرموزی داشتند تکان می خوردند، گویا داشتند به زوج جوان اخطار می دادند که نزدیکتر نروند. زن که به نظر کمی ترسیده بود، به شوهرش گفت: بیا بریم یه جای دیگه، اینجا ترسناکه! مرد گفت: ترس؟ ترس اسم وسط منه! زن با خودش واگویه کرد: ایرانیا که اسم وسط ندارن! اون مال فیلمای ترسناک خارجیه! ناگهان صدای مرد که داشت وارد جنگل می شد رشته افکارش را پاره کرد: حکیمه بیا دیگه، من رفتما! زن در حالی که رشته افکارش را گره می رد با التماس گفت: بمونی! بمونعلی جان! نمیشه نریم اون تو؟ مرد با عصبانیت پاسخ داد: نه! نمیشه! بیا دیگه.
داستان کوتاه
داستان کوتاه خنده دار
یه روز شرلوک هلمز با دستیارش واتسن به تعطیلات می روند و در ساحل دریا چادر می زنند و در داخل چادر می خوابند……..
نیمه شب هلمز بیدار میشه و واتسن رو هم بیدار می کنه بعد ازش می پرسه :
واتسن تو از دیدن ستاره های آسمان چه نتیجه ای می گیری؟
واتسن هم شروع میکنه به فلسفه بافی در مورد ستارگان و میگه این ستاره ها خیلی بزرگند و به دلیل دوری از ما این قدر کوچیک به نظر می رسند و در سایر ستارگان هم ممکن حیات در آنها وجود داشته باشد و چند نوع انسان در کرات دیگر زندگی می کنند……..
که در اینجا هلمز میگه : واتسن عزیز